سید محمد عارف هاشمیسید محمد عارف هاشمی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

قطار کودکی ...

گل پسر

  من یک سال و یک ماهم شده، که به گفته مامان ماه ماه شدم،قدم بلندتر و وزنم زیادتر،درکل از نی نی بودن خارج شدم ولی شیطنتام هم روز به روز داره زیادتر میشه. این روزا عادت به قند خوردن کردم که مادر جون داره سعی میکنه با ترسوندنم از چایی که من بهش میگم "بووه" یا "داخ " این عادتمو ترک بده. هر چیزی که میبینم با انگشتم بهش اشاره میکنم و میگم "اوه" تا اینکه مامان و بابا برام بگن اون چیه.  در حال حاضر من از چیزای داغ و موتورسواری میترسم و راستی من عاشق پرتاب کردن وسایل هستم، هر چیزی که دستم بیاد بعد از اینکه یه کم باهاش بازی کردم اونو فوری پرت میکنم ولی خداییش پرتابم خیلی خوبه.  این روزا سرگرمی من بازی کردن با ظرفای مادر جون و ما...
22 مرداد 1393

عید سعید فطر سال 1393

من و مامان و بابا عید رفتیم روستا خونه آقا جون، خیلی خیلی خوش گذشت. ببخشید یادم رفت، عید گذشتتون مبارک. ح شب اومدیم لامرد خونه باباحاجی ، ولی بس تو طول روز این بر و اون بر رفتم ،از خستگی اونجا دیگه همش خواب بودم.   ...
22 مرداد 1393

محمد عارف کنار دریا

امروز 30 تیر با مامان و بابا رفتیم شیرینو. این عکسا رو لب دریا انداختم.     میبینید چه ژستی گرفتم، پشت میز نشستم میخوام شام بخورم. یه کم عصبانی هستم، چون خسته شدم بس منتظر شام موندم   ...
14 مرداد 1393

محمد عارف در حال خوردن

سلام.اول به افتخار خاله فاطمه(دختر خاله جون) یه کف مرتب،آخه اون بود که تونست بعد از 11 ماهگی دست به دهان بردن رو به من یاد بده. حالا دیگه من میتونم میوه و بعضی چیزای دیگه که دوست دارم رو خودم بخورم .غذاهامو همیشه تا تهش میخورم اما هنوز بلد نیستم با قاشق غذا بخورم،مامانی زحمت این کار رو برام میکشه.من تا 11 ماهگی بهداشت رو کاملا" رعایت میکردم و هیچ وقت اشغال به دهن نمیکردم . امروز هم مامانی برای اولین بار چون یک سالم شده ماهی برام درست کرده. به به چقد خوشمزه         این عکسا رو به افتخار خاله فاطمه گذاشتم. من میوه ها رو خیلی خیلی دوست دارم، مخصوصا" هندونه و انگور و بین غذ...
26 تير 1393

تولدت مبارک (1سالگی)

سلام به همه دوستای گلم. گفته بودم بابا و مامان می خوان یه جشن تولد برام بگیرن، دیشب سنگ تموم گذاشتن و یه جشن خوشگل و زیبا واسم گرفتن. اقا طه و مامان و باباش هم بودن. اقا طه که خیلی ذوق زده شده بود ولی من یه کم خوابم میومد و یه جا نمی نشستم و اونا رو اذیت می کردم اما هر طور شده بود صبر و حوصله کردم و تا اخر مراسم نخوابیم. راستی یادم رفت بگم کیک خوشگل مراسم هم خاله نیره برام درس کرده بود. اخر سر هم تور تزیین رو انداختن رو سرم و منو عروس کردن و منم کلی لذت بردم. می بینید که دارم می خندم. ...
20 تير 1393

تولد ....

امروز 19 تیر و 12 رمضان تولد منه. بابا و مامان می خوان یه جشن کوچولو واسم بگیرن.امروز یکساله شدم.      ...
19 تير 1393

سرگرمی و شیطنت(2)

محمدعارف در حال ارگ زدن   من ارگ زدن رو خیلی دوست دارم و میتونم به کمک ارگم وایستم و راه برم. اینجا هم دارم وبلاگم رو چک میکنم. متاسفانه بعضی وقتا که کامپیوترم روشن نمیشه مجبورم با زور روشنش کنم. این من و ماشین بزرگم، واقعا" رانندگی بهم میاد. این ماشین رو بابایی وقتی10 ماه و 8 روزم بود برام خرید، چون پسر خوبی بودم.   کار هر روز من با بابا و مامان همینه که من یه جا قایم بشم و باهم دالی بازی کنم. من باباجون رو خیلی دوست دارم ،آخه هر کاری که بخوام برام انجام میده. و اینم منم، بعد از اینکه خونه عمو موسی موهام رو کوتاه کردم...
19 تير 1393

دوستان محمدعارف

سلام به همه دوستای گلم بخصوص این پسر عمو عزیزه، اقا احسان .این عکسو تازه از لابلای عکسام پیداش کردم.حیفم اومد نذارمش تو وبلاک. 7 ماهمه که بابایی کچل کجلم کرده.    اونقدر من دوستای زیادی دارم که نگو.تازه کلی هم باهام بازی می کنن. این دو تا هم ساجد و سمیه هستن که با شکلک دراوردنشون کلی منو خندوندن   ...
19 تير 1393