سید محمد عارف هاشمیسید محمد عارف هاشمی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

قطار کودکی ...

اسفند 93 شیرینو

تو اسفند از طرف شرکت بابایی دعوت شدیم هتل شیرینو اول که رفتیم به هر کدوم از بچه ها یه بادبادک دادند ولی چون خیلی زیاد باد میومد نمیشد اونو هوا برد بعداز کلی بازی وقت عصرانه و شام خسته شدم  ،خیلی گرسنمه     ...
27 خرداد 1394

محمد عارف در 1سال و نیمی

  من و بابا و مامان رفتیم بندر نخل تقی( )،ناهار رو هم اونجا کنار دریا خوردیم، یه ال ای دی هم واسه آقاجون خریدیم و اومدیم     اینم من و دختر خالم سید زهرا که هردوتامون داریم شکلک در میاریم    آقا رضا پسر عموم هست که با هم ناهار رفتیم بیرون     آمپول 1سال و نیمی رو زدم ، خیلی درد داشت،1 روز کامل اصلا راه نرفتم  راستی بابایی به مناسبت این روز که همراه بود با میلاد پیامبر (ص ) ما رو شام برد بیرون،ولی متاسفانه بس من شیطنت کردم نشد که مامانی ازم عکس بگیره ...
11 بهمن 1393

خاطرات تلخ و شیرین

 سلام من دوباره اومدم با کلی خاطره تلخ و شیرین، آخرای آبان من آبله گرفتم که خیلی بد بود، حالا شما نگاه کنید صورتم چه جوری شده   اینم صورت من از پشت لباس آقای بندباز    چون چیزای خنک برام خوبه مامان و بابا اجازه دادن صبح زود تو سرما با دست اینجوری ماست بخورم هنوز خواب خوابم، ولی من عاشق ماستم، به به    من و مامان رفتیم پارک، بعد از پارک مامان منو برد خونه خاله زهره تا با پرنده هاشون بازی کنم   اینم منم که تازه از حمام بیرون اومدم، هنوز لباسام نپوشیدم که یه چیز خوشمزه پیدا کردم اولین باره میخورم ، برای من خوشمزست،دیروز رفتم پیش عمولا (عمو موسی) مو...
13 دی 1393

یا حسین شهید (محرم سال 93 )

خدایا ما را از سربازان امام زمان(عج ) قرار بده   امروز میخوام با مامانم بریم مراسم شیرخوارگان حسینی     ظهر عاشورا رفتیم روستا خونه آقا جون، اینجا هم خونه آقاجون هست که من آماده شدم میخوایم بریم حسینیه   ...
17 آبان 1393

عزیز مامان و بابا

این آقا پسر که میبینید منم ، رفتم بیمارستان برای عمل چشمم، آخه چشم من از کوچیکی خود به خود اشک می ریخت چهارشنبه 2 مهر 93 قبل از عمل اصلا گریه نکردم و با خوشحالی رفتم پیش خانم پرستار برای اتاق عمل و اما بعد از عمل، تا 20 دقیقه همش گریه کردم، بعد دیگه خوابم برد اینم عکس بعد از عمل از این سوزن سرم که رو دستم هست خیلی بدم میومد خدا رو شکر چشمم خوب شده و دیگه اشک بی خود ازش نمیاد ...
3 آبان 1393