سید محمد عارف هاشمیسید محمد عارف هاشمی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

قطار کودکی ...

سفر مشهد، شهریور93

 ما از راه طبس رفتیم، اینجا هم یه امامزاده تو مسیر طبس هست    اینم کلبه کوچولوی منه بفرمایید داخل  اینجا حرم مطهر آقا امام رضا  من صحن حرم رو خیلی خیلی دوس دارم، چون آزاد بودم و هر جایی که میخواستم میتونستم برم راستی من برای اولین بار اینجا بود که خودم به تنهایی تونستم بلند بشم  محمد عارف عاشق آب بازی(جنگل های شمال ) ما از مسیر شمال برگشتیم    باغ گلهای اصفهان، خیلی قشنگه، حیفه که اصفهان بری و اینجا رو نبینید شما هم حتما برید   اینجا هم آخرین صبحانه سفرمون رو خوردیم، شهر زیبای آباده ...
29 مهر 1393

شهریور 93

سلام به دوستای که ما رو قابل میدونن و هر چند وقت یکبار سری به وبلاگم میزنن.ببخشید که مدتی پیدام نبوده ،آخه یه خورده گرفتار بودم، اول اینکه یه مسافرت 15 روزه رفتم و دوم اینکه چشمم رو عمل کردم.(توضیحات برای بعد) منتظر عکسام باشید.   میخوام یه دوش بگیرم بعد با مامان و بابا بریم جم خونه عمو   من راننده شدم، نگاه کنید یه دستی رانندگی میکنم   از جم بابا یه عالمه توپ برام خرید ...
25 مهر 1393

گل پسر

  من یک سال و یک ماهم شده، که به گفته مامان ماه ماه شدم،قدم بلندتر و وزنم زیادتر،درکل از نی نی بودن خارج شدم ولی شیطنتام هم روز به روز داره زیادتر میشه. این روزا عادت به قند خوردن کردم که مادر جون داره سعی میکنه با ترسوندنم از چایی که من بهش میگم "بووه" یا "داخ " این عادتمو ترک بده. هر چیزی که میبینم با انگشتم بهش اشاره میکنم و میگم "اوه" تا اینکه مامان و بابا برام بگن اون چیه.  در حال حاضر من از چیزای داغ و موتورسواری میترسم و راستی من عاشق پرتاب کردن وسایل هستم، هر چیزی که دستم بیاد بعد از اینکه یه کم باهاش بازی کردم اونو فوری پرت میکنم ولی خداییش پرتابم خیلی خوبه.  این روزا سرگرمی من بازی کردن با ظرفای مادر جون و ما...
22 مرداد 1393

عید سعید فطر سال 1393

من و مامان و بابا عید رفتیم روستا خونه آقا جون، خیلی خیلی خوش گذشت. ببخشید یادم رفت، عید گذشتتون مبارک. ح شب اومدیم لامرد خونه باباحاجی ، ولی بس تو طول روز این بر و اون بر رفتم ،از خستگی اونجا دیگه همش خواب بودم.   ...
22 مرداد 1393

محمد عارف کنار دریا

امروز 30 تیر با مامان و بابا رفتیم شیرینو. این عکسا رو لب دریا انداختم.     میبینید چه ژستی گرفتم، پشت میز نشستم میخوام شام بخورم. یه کم عصبانی هستم، چون خسته شدم بس منتظر شام موندم   ...
14 مرداد 1393

محمد عارف در حال خوردن

سلام.اول به افتخار خاله فاطمه(دختر خاله جون) یه کف مرتب،آخه اون بود که تونست بعد از 11 ماهگی دست به دهان بردن رو به من یاد بده. حالا دیگه من میتونم میوه و بعضی چیزای دیگه که دوست دارم رو خودم بخورم .غذاهامو همیشه تا تهش میخورم اما هنوز بلد نیستم با قاشق غذا بخورم،مامانی زحمت این کار رو برام میکشه.من تا 11 ماهگی بهداشت رو کاملا" رعایت میکردم و هیچ وقت اشغال به دهن نمیکردم . امروز هم مامانی برای اولین بار چون یک سالم شده ماهی برام درست کرده. به به چقد خوشمزه         این عکسا رو به افتخار خاله فاطمه گذاشتم. من میوه ها رو خیلی خیلی دوست دارم، مخصوصا" هندونه و انگور و بین غذ...
26 تير 1393

تولدت مبارک (1سالگی)

سلام به همه دوستای گلم. گفته بودم بابا و مامان می خوان یه جشن تولد برام بگیرن، دیشب سنگ تموم گذاشتن و یه جشن خوشگل و زیبا واسم گرفتن. اقا طه و مامان و باباش هم بودن. اقا طه که خیلی ذوق زده شده بود ولی من یه کم خوابم میومد و یه جا نمی نشستم و اونا رو اذیت می کردم اما هر طور شده بود صبر و حوصله کردم و تا اخر مراسم نخوابیم. راستی یادم رفت بگم کیک خوشگل مراسم هم خاله نیره برام درس کرده بود. اخر سر هم تور تزیین رو انداختن رو سرم و منو عروس کردن و منم کلی لذت بردم. می بینید که دارم می خندم. ...
20 تير 1393